نگار طالبی | شهرآرانیوز؛ محمد مداح حسینی امشب، ۲۰ اسفند ماه، در جلسه نقد و بررسی فیلم سینمایی دوار که در پردیس سینمایی هویزه برگزار شد، اظهار کرد: هر فردی که یک فریم در تولید یک فیلم در سینمای ایران دستاندرکار باشد میداند که این کار چقدر سخت و طاقتفرساست و چقدر با اتفاقات غیر قابل پیشبینی مواجه میشود.
وی در خصوص فیلم سینمایی دوار گفت: حرف زدن در مورد فیلمی که ایده اصلی آن عدم قطعیت، ناماندگاری و شکل نگرفتن یا عدم انباشت خاطره و لحظه است کار را سخت میکند. این فیلم ما را با ناتمام و غیر قابل قضاوت بودن مواجه میکند که همین کار موجب سختی میشود.
مداح حسینی بیان کرد: اولین فریم فیلم این جمله بیان میشود “تکرار یک داستان واقعی” که همان ابتدا برای مخاطب آشنازدایی انجام میدهد. این تکرار من را با چند مورد مواجه میکند. ماروین کارلسون بیان میکند که تئاتر و سینما هنری است که همیشه در حال شبحزایی است، یعنی ما مدام در بین متنها، خاطرات و حافظهای که پیش از ما وجود داشته و در ما شکل گرفته زندگی میکنیم و واقعیت تجربه روزمره ما چیزی نیست جز تفسیر این خاطرات و واقعیتها. ما مدام در حال تکرار هستیم و تکرارها نتیجه بازی و تفسیر ما با خاطرات است.
این منتقد سینما افزود: فیلم در لحظه اول ما را با خانهای مواجه میکند که در حال ترک شدن است. وقتی پیش میرویم با این موضوع مواجه میشویم که فیلم تلاش میکند از شخصیت اصلی فیلم شخصیتزدایی کند و برای ما نشانه میکارد. از نشانههایی استفاده میکند که آن نشانهها را فاقد معنا میکند، مانند زنگ آلارم که شخصیت اصلی نمیداند کارکرد اصلی آن چیست. ما با راوی ناموثق مواجه میشویم این راوی اطلاعاتی را در فیلم میدهد که به مرور معلوم میشود غلط است و به جای اینکه ما را آگاه کند، گمراه میکند.
وی خاطرنشان کرد: در فیلم مفهومی به نام «دیگری» استفاده شده، در واقع دیگری چیزی در بیرون است که همیشه ما را تحت نظارت دارد. ما از طریق این دیگری خودمان پیدا میکنیم و خودمان را میفهمیم. در فیلم بارها از طریق آینه، اتوسلفیهایی که گرفته میشود، افرادی که از خیابان رد میشوند و از طریق پنجرههایی که از پشت آنها خبر نداریم، تجلی پیدا میکند. در واقع شخصیت اصلی ما میلاد دایم در بازی بین خودش و دیگری در جریان است تا در نهایت در بخشی که این تکرار و شبح در یک کاراکتر معروف استهاله پیدا میکند. تمام متنها، شبحی هستند از متنهایی که قبل از آن بودند و ما دیگر با واقعیت سروکار نداریم.
مداح حسینی با اشاره به اینکه دو مورد ذهن من را مشغول کرده است، تصریح کرد: احتمالا کارگردان برای فیلمنامه خیلی عزق ریخته و تدوین فیلم نیز بسیار کار فرسایشی بوده است. اینکه بخواهیم از چیزی که نامتعین است تعین بیرون بیاوریم، کار سختی است. تدوین موفق بوده زیرا ما به تغییر زمانها و مکانها بیتوجه هستیم. در این نوع کارها بازی گرفتن از بازیگران سخت است زیرا معمولا به دلیل کمبود امکانات، زمان و تجربی بودن ساختار فیلم اتفاقات خوبی رخ نمیدهد اما بازیگران در این فیلم موفق بودند. مخصوصا آقای سنایی، خانم اکبرپور و آقای خزاعی که باورپذیری را در بازی آنها میبینیم. متاسفم که خانم اکبرپور در این شهر نیستند، برای این شهر متاسف و برای خودشان خوشحال هستم.
این منتقد سینما گفت: چند نکته در فیلم من را اذیت میکند. دوار فیلمی است که خیلی بد شروع میشود، خوب ادامه پیدا میکند و خیلی معمولی تمام میشود. این خوب است که روی بیماری مانور داده نمیشود، به دمانس اشاره نمیکند و پدیده را عمومیتر میکند. ایده فیلم نو نیست اما در واقع فیلم از نیمه که نقطه عطف آن است و خیلی دیر شروع میشود، بعد گرهگشایی میکند اما باز هم ما را به بیرون پرت میکند که شاید یکی از کمبودهای روایت فیلم باشد. نورپردازی صحنههای داخلی نیز خوب نیست.
وی بیان کرد: در این فیلم بازی با مفهوم هنر بسیار مهم است. ماندگاری موسیقی در زندگی و موسیقی به مثابه بخشی از هنر، شاید یکی از جذابیتهای فیلم است که تعمق ما را در فیلم لذتبخشتر میکند. ما به مدد هنر است که میتوانیم باقی بمانیم. مرگ خاطره و حافظه به معنای مرگ ما است. فقط هنر است که میتواند اتصال ما را به واقعیت و حقیقت ممکن کند و استهاله شخصیت اصلی فیلم در هنرمندی که در پایان زندگی و بعد از آگاهی از بیماری خود به درک متفاوتی میرسد که در موسیقی وی نمایان است.
در ادامه میثم حسنزاده، کارگردان فیلم سینمایی دوار اظهار کرد: در تحلیل تئاتر و فیلم تحلیلگر زوایایی را میبیند که شاید خود فیلمساز آن لحظه به این موضوع دقت نکرده است.
وی خاطرنشان کرد: ایده ماجرا از اینجا شکل گرفت که من یک مقاله خارجی در خصوص بیماری دمانس مطالعه کردم که در آن بیان شده بود که این بیماری به سنین بین ۳۰ تا ۴۰ سال رسیده است. زمانی که با پزشکان صحبت کردم متوجه شدم این موضوع دارد فراگیر میشود و افراد جوانی هستند که موارد پیش پا افتاده را از یاد میبرند. این الکن بودن ذهن برای من ایده شد.